واکسن نی نی گولو های عمه
گلای قشنگ عمه
الهی قربونتون برم من
امروز هر دوتائیتون واکسن زده بودید و دو تاییتون تب شدیدی داشتین ... بمیرم من
عرفان گلی واکسن ورود به مدرسه و کلاس اولشو زده بود ( که به بازوش تزریق شده بود)
سبحان گلی هم واکسن دوسالگی شو زده بود که با تاخیر یازده ماه تزریق شده (که به پاش زده بود) الهی من بمیرم میگفتی :" پا درد ... دودر آپو ژد ... اره تردم ... باباجون بٍدشه "
وقتی لنگون لنگون راه میرفتی ، دلم برات کباب میشد عزیز دلم. کاش من جای تو واکسن زده بودم که تو اینقدر درد نمیکشیدی.
عرفان عمه هم داشت توی تب می سوخت . اما اینقدر مظلوم و آرومه که صداش در نمیومد. میگفتی:" آدم نباید به درد فکر کنه ، آخه میاد سراغش" . قربون اون عقل و شعورت بشم گل پسرم.
خلاصه هر دوتاتون بی جون و بی حال یه گوشه دراز کشیده بودین . . . .
با این شرایط که آقا سبحان اینقدر پاش درد میکرد و تب داشت، تا عموسیدمهدی اومد، گفت:"عمو! دشتی...دشتی!!!"
من و عمو که از تعجب شاخ در آورده بودیم، گفتیم :"مگه شما پات درد نمیکنه؟ " سبحان هم جواب داد:" نه اوب شدم! دشتی دوس آام!" الهی قربون اون حرف زدن شیرینت بشم.
دعا میکنم امشب زودتر بگذره و صبح بشه تا تب هر دوتائی تون زودتر قطع بشه ...
آمین
سبحان گلی اینجا شربت استامینیفون خورده بود (البته با اعمال شاقه) و عصبانی شده بود و
گریه میکرد
توی این عکس ، آقاسبحان با گریه می گفت: "عس ندیر!"
عرفانم بی جون و تب دار خوابیده ...